
هرمنوتیک روش شناختی به دو دوره هرمنوتیک کلاسیک و هرمنوتیک رمانتیک قابل تقسیم است.فرق هرمنوتیک کلاسیک با رمانیتک در این است که در کلاسیک به دنبال متن شناسی ومعناشناسی آن هستیم.اما هرمنوتیک رمانتیک به متن اکتفانمی کند و به روان شناسی مولف نیز می پردازد.
وظیفه هرمنوتیک از نظر آست، این است که اثر را از طریق تحول معنایی آن عصر ، روشن می کند.وولف نیز در صدد تبیین یک سلسله قواعد درباره فهم است که البته این قواعد ،متناظر با موضوع متن متفاوت است.ولی هرمنوتیک به دنبال ایجاد تفاهم کامل و درک موضوع یا تفکری است که مولف به دنبال تفهم آن است.اگر تفاهم کاملی نسبت به فکر مولف حاصل شود،هرمنوتیک پدید می آید.
شلایر ماخر به دنبال آن است که هرمنوتیک عامی را پیشنهاد دهد که همه متون ، اعم از متون کهن وجدید ،مقدس و عادی،کلامی ،حقوقی،فلسفی و مانند آن را شامل شود.او بر خلاف اسلاف خویش علاوه بر توجه به توجه به متن به مولف و لایه روان شناختی او هم توجه نمود.همچنین بحث دیگری را نیز تحت عنوان دور هرمنوتیکی مطرح نمود.دور هرمنوتیکی عبارت است از تعامل اجزاء جمله با کل جمله واین که کل جمله دارای وحدتی است که ازآن وحدت به سیاق تعبیر میشود و این وحدت با توجه به مجموعه جملات و تعامل اجزاء با کل و تعامل کل با اجزاء فهمیده میشود.
می توان دو دور هرمنوتیک را از سلایر ماخر فهمید:یک دور هرمنوتیک مربوط به خود متن که نسبت به جزءمتن با کل متن وکل متن با جزء متن را در نظر میگیردو دور دیگر نسبت به سخن مولف با تمام زندگی او و نسبت تمام زندگی مولف با سخن او و این دو ره ها محال نیستند.
دیلتای در مباحث هرمنوتیک خود،از دو شخصیت به نام های آگوست بوک و دوریزن بسیار بهره برد.بوک معتقد است برای دست یافتن به فقه اللغه وفهم عمیق حتما باید متن رادر بستر تاریخی آن ببینیم.درویزن با توجه به تاثیراتی که از بوک و هگل دریافت می کند،معتقد است که گذشته را نمی توان آن گونه که جریان یافته گزارش داد،گذشته برای طبیعت انسان دست نیافتنی است.اما بدان معنا نیست که راه گذشته به طور کلی مسدود باشد.به اعتقاد درویزن باید علوم انسانی ،علوم طبیعی و علوم فلسفی را از هم تفکیک نمود. کسانی چون دورکیم و کنت که در حوزه علوم انسانی از روش تبیینی استفاده می کنند،در واقع در حوزه علوم طبیعی کار کرده اند.
دیلتای به دنبال طرحی بود که با آن بتواند همه اطوار و افعال انسان در عرصه های مختلف تاریخی، حقوقی،قانونی،هنری،ادبی،ی و اجتماعی را تاویل و تفسیر کند. به همین دلیل نگرش تاریخی در این جا بسیار کلیدی است و پرسش از نقش تاریخی و چگونگی تجلی و استمرار آن در زندگی انسان بر پرسش از چگونگی فهم و روش شناسی آن تقدم می یابد.از نظر او شناخت انسان تنها از طریق تاریخ و روش درون بینی میسر است.
از نظر دیلتای ، انسان،را باید به عنوان یک واقعیت اجتماعی_تاریخی مطالعه نمود و انسان نمی تواند عریان از زمان و مکان باشد.انسان را باید در بستر زمان و مکان شخصی خود شناخت.مفسر برای فهم پدیده های انسانی باید بدون تحمیل پیش فرض ها و پیش داوری ها،مولفه ها و عناصر معرفتی عصر آن پدیده را بشناسد و پدیده را بین الهلالین قرار دهد.اگر او با پیش فرض ها و معلومات ذهنی خودش پدیده را مورد مطالعه قرار دهد،دچار تفسیر به رای خواهد شد.
هر چند دیلتای معتقد است که فرد را در بستر زمانی_مکانی خودش باید شناخت اما قائل به وجود یک ماهیت مشترک بین انسان هاست.او همانگونه که کانت با نگارش سنجش خرد ناب در تلاش بود تا فیزیک نیوتنی را از شبهات هیوم نجات داده آن را قوام بخشد ،تلاش کرد تا با سنجش خرد تاریخی ، مشکل روشی علوم تاریخی و انسانی را حل کند.او برای این کار از فلسفه حیات و مقولات آن را معرفی نمود.البته حیات در فلسفه حبات وی معنای بیولوژیک ندارد بلکه معتقد به حیاتی است که انسان های بی شماری دارند و با آن واقعیت اجتماعی و تاریخی خود را می سازند.حیاتی که مختص انسان است و حیوان از آن برخوردار نیست.دیلتای در دسته بندی مقولات حیات صرفا شش مقوله را نام برده و در مورد چگونگی رابطه مقولات با هم و رابطه آن ها با فهم و معرفت دستگاه معرفت شناسانه و روش شناسانه کاملی نتوانسته ارائه دهد.
انسان شناسی در نگاه آیت الله مصباح یزدی
هرمنوتیک ,متن ,انسان ,تاریخی ,مولف ,روش ,است که ,به دنبال ,توجه به ,را از ,با کل
درباره این سایت